كلمه"عفو"بنا به گفته راغب به معناى قصد است، البته اين معنا معناى جامعى استكه از موارد استعمال آن به دست مىآيد، - وقتى گفته مىشود: "عفاه"و يا"اعتفاه"، يعنىقصد فلانى را كرد تا آنچه نزد او استبگيرد، و وقتى گفته مىشود: " عفت الريح الدار"معنايش اين است كه نسيم قصد خانه كرد و آثارش را از بين برد (1) .
گويا اينكه در مورد كهنه شدن خانه مىگويند: "عفت الدار"عنايتى لطيف در آندارند و كانه مىخواهند بگويند خانه قصد آثار خودش كرد، و زينت و زيبائى خودش را گرفتو از انظار ناظران پنهان ساخت و به اين عنايت است كه عفو را به خداى تعالى نسبت مىدهند، كانه خداى تعالى قصد بندهاش مىكند، و گناهانى كه در او سراغ دارد از او مىگيرد، و او رابى گناه مىسازد.
از اينجا روشن مىشود كه مغفرت - كه عبارت از پوشاندن است - به حسب اعتبارمتفرع و نتيجه عفو است، چون هر چيزى اول بايد گرفته شود بعد پنهان گردد، خداى تعالى هماول گناه بندهاش را مىگيرد و بعد مىپوشاند و گناه گناهكار را نه در نزد خودش و نه در نزدديگران بر ملا نمىكند، همچنانكه فرمود: "و اعف عنا و اغفر لنا" (2) و نيز فرمود: "و كان الله عفواغفورا" (3) كه اول عفو را ذكر مىكند، بعد مغفرت را.
و از همين جا روشن گرديد كه عفو و مغفرت هر چند كه به حسب عنايت ذهنى دو چيزمختلفند و يكى متفرع بر ديگرى است و ليكن به حسب خارج و مصداق يك چيزند و معناىآندو اختصاصى نيستبلكه اطلاق آن دو بر غير خداى تعالى به همان معنا صحيح است، همچنانكه خداى تعالى عفو را در مورد انسانها استعمال نموده مىفرمايد: "الا ان يعفون او يعفوالذى بيده عقدة النكاح" (4) .
و همچنين كلمه مغفرت را استعمال نموده مىفرمايد: "قل للذين آمنوا يغفروا للذينلا يرجون ايام الله" (5) .
و نيز مىفرمايد: "فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر..."كه به رسول خدا(ص)دستور مىدهد از افرادى كه مورد نظرند عفو كند، و بر نا فرمانى آنانمؤاخذه و عتاب و سرزنش و امثال آن نكند و اينكه بر ايشان در آثارى كه گناه آنان براى شخصآن جناب دارد از خدا طلب مغفرت كند، با اينكه آمرزش بالاخره كار خود خداى تعالى است.
عفو و مغفرت علاوه بر آثار تشريعى و اخروى شامل آثار تكوينى و دنيوى نيز مىشودو نيز اين معنا روشن شد كه معناى عفو و مغفرت منحصر در آثار تشريعى و اخروى نيستبلكه شامل آثار تكوينى و دنيائى نيز مىشود، به شهادت اينكه در قرآن كريم در همين موارداستعمال شده است، از آن جمله فرموده: "و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفواعن كثير" (6) و اين آيه بطور قطع شامل آثار و عواقب سوء دنيائى گناهان نيز هست.
و معناى آيه زير نيز نظير آن است كه مىفرمايد: "و الملائكة يسبحون بحمد ربهم ويستغفرون لمن فى الارض" (7) .
و همچنين كلام آدم و همسرش كه بنا به حكايت قرآن عرضه داشتند: "ربنا ظلمناانفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين" (8) بنا بر اينكه منظور از ظلم آدم و حوا، نافرمانى از نهى ارشادى خدا باشد نه از نهى مولويش، (چون اگر منظور مخالفت از نهى مولوى باشد - كهالبته نيست - آيه شريفه شاهد گفتار ما يعنى شمول دو كلمه"عفو"و" مغفرت"نسبتبه آثار تكوينى وغير شرعى نخواهد بود).
و آيات بسيارى از قرآن كريم دلالت دارد بر اينكه قرب و نزديكى به خداى تعالى ومتنعم شدن به نعمتبهشت، موقوف بر اين است كه قبلا مغفرت الهيه شامل حال آدمى بشود وآلودگى شرك و گناهان به وسيله توبه و نظير آن پاك شده باشد، چرك و آلودگى اى كه آيهشريفه: "بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون" (9) و پاك شدنى كه آيه: "و من يؤمن بالله يهدقلبه" (10) بدان اشاره دارند.
و كوتاه سخن اينكه عفو و مغفرت از قبيل بر طرف كردن مانع و ازاله منافيات است، چون خداى تعالى ايمان و خانه آخرت را حيات، و آثار ايمان و افعال دارنده آن را و سيره اهلآخرت در زندگى دنيا را نور خوانده و فرموده است، "ا و من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورايمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها" (11) ؟و اصلا زندگى واقعى را دارآخرت دانسته، و فرموده: "و ان الدار الاخرة لهى الحيوان" (12) شرك مرگ، و معصيت ظلمت است و مغفرت ازاله مرگ و ظلمت مىباشدپس شرك مرگ و معصيت ظلمت است، همچنانكه باز در جاى ديگر فرموده: "او كظلمات فى بحر لجى يغشيه موج من فوقه موج من فوقهسحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يريها و من لم يجعل الله له نورا فما له مننور" (13) ، پس مغفرت در حقيقت از بين بردن مرگ و ظلمت است، و معلوم است كه مرگ بوسيلهحيات و نور از بين مىرود، و حيات هم عبارت است از ايمان و نور عبارت است از رحمتالهيه.
پس كافر حيات و نور ندارد و مؤمن آمرزيده، هم حيات دارد و هم نور، و مؤمنى كههنوز گناهانى با خود دارد زنده است، و ليكن نورش به حد كمال نرسيده، با آمرزش الهى استكه به آن حد مىرسد، چون خداى تعالى فرموده: "نورهم يسعى بين ايديهم، و بايمانهم يقولونربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا" (14) .
پس، از همه مطالب گذشته اين معنا روشن شد كه مصداق عفو و مغفرت وقتى در امورتكوينى به خداى تعالى نسبت داده شود، معنايش بر طرف كردن مانع به وسيله ايراد سبب استو در امور تشريعى به معناى ازاله سببى است كه نمىگذارد ارفاق و رحم مولا در مورد سعادت وشقاوت شامل حال بنده او شود، عفو و مغفرت آن مانع را بر مىدارد، و در نتيجه بنده داراىسعادت مىشود.
(1)مفردات راغب ص 339.
(2)"سوره بقره آيه 286".
(3)"سوره نساء آيه 99".
(4)مگر آنكه آن كس كه گره نكاح بدست او است عفو كند."سوره بقره آيه: 237".
(5)به كسانى كه ايمان آوردهاند بگو نسبتبه كسانى كه اميد ايام الله را ندارند مغفرت پيشگيرند."سوره جاثيه آيه: 14".
(6)آنچه مصيبتبه شما مىرسد به خاطر اعمالى است كه به دستخود كردهايد، تازه خداىتعالى از بسيارى گناهانتان عفو مىفرمايد."سوره شورا آيه: 30".
(7)و ملائكه پروردگار خود را با حمد تسبيح گويند، و براى ساكنين زمين استغفار مىنمايند."سوره شورا آيه: 5".
(8)پروردگارا ما به خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى بطور قطع از خاسرانخواهيم شد."سوره اعراف آيه: 23".
(9)بلكه اثر سوء گناه در دلهايشان بجاى مانده."سوره مطففين آيه: 14"
(10)و هر كس به خدا ايمان آورد خدا قلبش را هدايت مىكند."سوره تغابن آيه: 11".
(11)آيا كسى كه مرده بود، و ما او را زنده كرديم، و برايش نورى قرار داديم.تا با آن در مردم آمد وشد كند، صفتش مثل صفت كسى است كه در ظلمتهائى چند قرار دارد، كه خارج شدن از آن برايشنيست."سوره انعام آيه: 122".
(12)"سوره عنكبوت، آيه: 64".
(13)و يا نظير ظلمتها در دريائى عميق است، كه موجهائى رويهم بر بالاى آن ظلمتها وابرهائى تيره و روى هم بر بالاى آن موجها باشد، كه معلوم است در چنين وضعى ظلمتها روى همند، وبطورى تاريك است كه اگر كسى دستخود را از گريبان در آورد آن را به هيچ وجه نمىبيند، و كسى همكه خداى تعالى در زندگيش برايش نورى قرار نداده او هيچ نورى ديگر ندارد."سوره نور آيه: 40".
(14)مؤمنين نورشان جلوتر از خودشان است و در پيش رويشان و در طرف راستشان در حركت است، مىگويند پروردگارا نور ما را تمام كن، و ما را بيامرز."سوره تحريم آيه: 8"
ترجمه تفسير الميزان جلد 4 صفحه 78 علامه طباطبايى رضوان الله تعالى علي